نتایج جستجو برای عبارت :

رفتگر

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.
همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.
به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت ب
از وقتی که از شر دانشگاه خلاص شده ام اکثر شب ها تا صبح بیدارم.در اتاقی تقریبا دوازده متری لحظات آرامش بخش شب را که خبری از سروصدا و بیهودگی های طول روز نیست می گذرانم!البته با همنشینی جیرجیرک های دوست داشتنی که روز به روز رابطه ام با آنها بهتر می شود و دیگر شبی نیست که مرا خدایی نکرده تنها بگذارند.تقریبا کار هایی که در طول شب میکنم کار های تکراری ای هستند ولی جنس این تکرار با تکرار هایی که در طول روز می کنم زمین تا آسمان متفاوت است.اصلا قابل قی
انقدر امسالو بد شروع کردم ک اصلا دوسش ندارم
اون از شرایط افتضاحی ک با مهدی برام پیش اومده و هرلحظه منتظرم همه چیزو تموم کنیم.... تا دم سال تحویل بیدار بودم ولی قبلش خوابیدم. چون برام بی معنی ترین کار دنیا بود انتظار برای تحویل سال
دیشب تا صبح خوابم نبرد.... ساعت ۴ونیم ک بزور پلکام تازه سنگین شده بود با صدای جاروی رفتگر بشدت از خواب پریدم
امروز هم ک مثلا ۱ فروردین باشه حالم داغون بود.حرفای بقیه آزاردهنده.استرس دادنای مامان نابود کننده...
و بعدم را
اگر کلمه کافی بود، حالا داشتیم کنار هم فیلم می دیدیم و تو از دست من حرص میخوردی که چرا نمیگذارم وسط فیلم حرف بزنی. لم داده بودیم و دست من دور تنت بود و ولو شده بودیم روی زمین، غرق شده بودیم در تماشای آدمهای توی فیلم. یا چه می دانم، شاید هم آدمهای توی فیلم ایستاده بودند به تماشای ما، آن قدر که آدم کنار تو دیدنی می شود. کلمه اما کافی نیست عزیزدلم. کلمه اندک است. کلمه به همین درد می خورد که من رویا ببافم و تو بخوانی و لبخند بزنی. یا نخوانی و ندانی و دو
هرچی دارى به پاىِ زندگى بریز  
زندگی الانه همین الان
 دلخوشی‌های ساده ی زندگی رو که رو هم جمع کنی ، میشه خوشبختی
 از کارای ساده شروع کن 
دلخوشی به یه موزیک ناب 
 کتاب دلچسب 
 قهوه ی خوش عطر  
نفس عمیق تو هوای باروونی
 خسته نباشین به رفتگر محله
 دونه ریختن برای گنجشکا و کبوترای باغی
 آب دادن باغچه و گلدونای پشت پنجره 
خوندن درس مورد علاقت
 انجام دادن کاری که عاشقشی 
همشون باهم میشن خوشبختی 
منتظر معجزه نباش 
معجزه همین ثانیه هایی ان که نشست
هر شب حوالی ساعت دو نیمه شب که می شود پیدایش می شود. ده دقیقه این ور تر یا آن ور تر. در این موقع معمولا من توی تخت هستم و یا در حال کلنجار رفتن برای خوابیدنم، یا غرق در افکار بی سر و ته و یا مشغول کتاب خواندن که می آید و با صدای خش خش باعث می شود حواسم پرت شود و چند دقیقه ای درگیرش شوم.
امشب سرفه هم می کند. هر شب در همین موقع ها صدای کشیده شدن جارویش روی زمین را که می شنوم شروع می کنم به تصور کردنش در ذهن و قصه بافی. اینکه جارو می کند به چه چیزی فکر می ک
خش خش ، خش خش رفتگران شهر ارواح
می روبند کوچه ها را به جاروی نهان اسرار
خش خش ، خش خش
دم صبح است و به اندوهی خواب
همه ارواح درون یک خیال بی تاب
یک مسافر می رسد از راه ، ترسان ترسان
عرق می ریزد
آفتاب غربت شهر ، سایه اش را جان می بخشد
روح زنی بی رنگ و رو ، در اضطراب نرسیدن ، می آید به سمت او
کاسه ای آب به دستش می دهد 
لبخند مرده ای می زند  
در پی خواب خویش می رود
خش خش ، خش خش
کودکان روح بی کارند
نمی خوانند حتی یک کتاب
سر شب میخوابند
صبح ، از خستگی خواب
دیروز یه بازی دانلود کردم خیلی باحاله ینی از اینجور بازیا خیلی خوشم میاد بازیش عین زندگی واقعیه اول بازی رفتم گواهینامه موتور گرفتم و بعدش در یک پیتزا فروشی به عنوان پیک مشغول  کار شدم بعد پول دراوردم رفتم گواهینامه پایه ۳ رو گرفتم و امتحان دادم قبول شدم و لباس کار خریدم شغل دومم رفتگر شدم :) حالا شغل بعدیم که باید براش لباس بخرم و چیزایی که میخواد جور ونم ساختمان ساز میشم و برای تک تک این چیزایی که گفتم پول میخواد و برای پولش باید کار کنم حا
1. امروز حال نداشتم از ماشین پیاده شم داداشم رفت نون خرید بستنی نذری دادن بهش :| حالا اگه من میرفتم نون و خرما میدادن شانس نداریم که :|
بعد همزمان داداش من رفت تو صف اشتباهی جلو یه اقای رفتگر وایساد. بهش گفتم برو پشتش وایسا. رفت پشتش بعد پسره داداشمو فرستاد جلو. همچین چشمام قلبی شد :)) ادما هرچی هیچی ندارن مهربونترن :))
2. امروز همه تو خونه با هم دعوامون شد، بعد یهو تو اون فضای سنگین بابام زارت خورد زمین و همه پکیدیم :))
3. یه فیلم یافتم خیلی باحاله. Level 1
نمی دونم بعضیا چرا همیشه طلب کارن. انگار که تنها آدم روی زمین اونان، بقیه رو هم هیچی حسابشون نمی کنن. این که هیچی حساب نکنن به درک و چه بهتر ولی طلب کاریشون مغز آدمو به درد میاره. البته آدم اون شکلی باشه خودش راحتتره ها، ولی پدر بقیه رو درمیاره.
نمی دونم چرا به این فکر نمی کنیم که همگی مث همیم. حق تحقیر کردن بقیه رو نداریم. هیچ کدوممون اونقدر خاص نیستیم. معمولیم مث هم دیگه. اگه موقعیت های اجتماعیمونم فرق میکنه دلیل بر این نمیشه که از بقیه بهتریم.
۱. دیشب در شبکه یک، مجموعه ی «سرگذشت» را دیدم. موضوع این قسمت «پدر» بود؛ فیلمی آموزنده که نزدیک بود اشکم را در بیاورد! خاصیت واقعاً مثبت فیلم، این بود که داستانی غیرقابل پیش بینی داشت و مرا سر جایم میخکوب کرد. دقیقه ی پایانی فیلم هم که دیگر حرف نداشت. همچنین، قبل و بعد از پخش فیلم، یک خانم روانشناس در قاب شبکه یک نشست و درباره ی فیلم صحبت کرد تا اثر تربیتی آن بیشتر باشد.
داستان درباره ی پدری پیر و رفتگر است که خیابان ها را پاک و تمیز می‌کند. در د
از جمله فواید تابستان برای یک دانشجو این است که حالا می تواند با خیال راحت به دنیای «شب بیداری» پا بگذارد.نه دیگر نگران کلاس بیهوده هشت صبح است و نگران امتحانی که خرابش کند!!می تواند پشت میز دوست داشتنی اش بشیند و و کتابی باز کند و در سکوت بینظیر شب غرقش شود. می تواند لپ تاپش را روشن کند و فیلم نابی ببیند.می تواند از پنجره اتاقش به بیرون خیره شود و به صدای جیرجیرک ها گوش بسپارد.می تواند قلمی بردارد و دفترچه خاطراتش را باز کند و از اعماق ذهنش خاط
بخشی از کلمات انگلیسی که ریشه تورکی دارند .
 
 
 
بوکمک bükmək (تاکردن)
کتاب= book
 
یوغوت yoğut (ماست)
ماست= yoghurt
 
جره cərə (کوزه)
کوزه= jar
 
دیب dib (قعر و ته)
عمیق= deep
 
اوکوز öküz (گاو نر)
گاونر= ox
 
چاپباق çabaq (بریدن و قطع کردن)
قطع کردن و بریدن= chop
 
تپه təpə (سر)
نوک و سر= top
 
یاشماق yaşmaq
یاشماق= yashmak
 
یورت yurd (محوطه)
حیاط= yard
 
یه نگی yengi (جدید و تازه)
یه نی yeni (جدید و تازه)
جوان= young
مردم دنیای جدید(لهجه آمریکایی)= yankee
 
فرلانماق fırlanm aq (چرخیدن)
پیچیدن و
هیچ وقت عاشق تابستان نبوده‌ام، نه تنها عاشق که هیچ‌گاه دوست‌دارش هم نبوده‌ام، تابستان برای من یعنی ظهرهای گرم و سوزان مرداد و شهریور، عصرهای حبس شده در خانه از ترس شرجی نفس‌گیر، سیلی‌های بی‌رحمانه‌ی تَش‌باد بر گونه‌های سرخ تیر، خلوت زود هنگام رخنه کرده‌‌ی اوایل ظهر در دل شهر، تنهایی هراس انگیز و تشنگی عابر خسته در کوچه‌ پس‌کوچه‌های سوزان، فریاد‌های گم‌شده در صدای کولر، شرشر عرق کارگر خسته‌ی نشسته در سایه‌ و هجوم وحشیانه‌ی با
صبح جمعه ی پاییزی باید بوی نسیم خنک و نم باران بدهد. در سکوت دمدمای سپیده ی صبحش باید صدای کشیدن جاروی رفتگر روی برگهای خشک را شنید و کمی بعدش صدای کلاغها را. باید پنجره را باز کرد و با یک نفس عمیق هوای گرفته اش را بلعید تا تمام گرفتگی های دلت باز شود. صبح جمعه ی پاییزی هم تعریفی دارد...
آن روزی که خدا چنین صبحی را آفرید از ساختمانهای کدر و در دل همی که نوک همه شان در غبار آلودگی محو شده خبر داشت؟ 
.
از گوشه ی پرده ی آشپزخانه دزدکی به شهری که هنوز در
جدیدا برای معاشرت که تشنه میشم به کسی زنگ نمیزنم والا دیگه خیلی وقته حوصله ی حرف زدن طولانی مدت رو ندارم 
برای معاشرت که تشنه میشم میزنم بیرون میرم خرید و دورادور با آدمایی که نمیشناسم ارتباطای کمرنگ و سطحی برقرار میکنم مثلا دختر کوچولویی که بلند بلند با مادرش حرف میزد و براش عشوه میومد رو نگاه میکنم و در حد یه چشم تو چشم شدن باهاش مرتبط میشم و سیر
یا وقت رانندگی به عابرا اجازه عبور از خیابون رو میدم  و مرسی گفتن زیر لبیشون رو با لبخند و تکون
کلی برنامه ریخته بودم برای قبل عید ... 
شریکمون تو فست فودی رفته سر کار قبلیش و 120 میلیون برای وسایلش باید بهش بدم .
ده روز پیش یه یخچال تلفنی برای جهیزیه دختر یه رفتگر شهرداری خریدم که نصف پولشو چند روز بعد بدم و بقیه اش قسطی ... 
حساب های گوشت و مرغ و برنج مغازه نزدیک 30 میلیون شده 
از سه وام مختلف 4 قسط عقب افتادم ... 
الان 5 روزه بستیم و حالا حالا هم اینطور که معلومه کاسبی نخواهد بود ... 
کلا یه 70 میلیون تو بورس داشتم کشیدم بیرون بین این بالایی ها تق
ازپرزحمت ترین مشاغل دنیاپرستاریه.بخصوص درایران.
اینجا دکتراش که ازدماغ فیل افتادن وبه پرستار حسابی فشارواردمیکنن.
بیمارهم که ۹۹درصدسروکارش با  پرستاره.
همراهان بیماروملاقات کننده هاش-که اکثرا در زبون نفهمی بی رقیبن- سروکارشون باپرستاره.
دکتر یک بارمیادمیبینه مریضو وتجویزوتشخیصشوانجام میده وبقیه کارهابرعهده ی پرستاره.
اختلاف بین پزشک و پرستارخیلی زیاده چه ازنظردرامد چ ازنظرجایگاه.
بیماروهمراهانش با پرستار هرجوریکه راحتن صحبت میکن
 
 باید یک چیزی می نوشتم . خیلی فکر کرده بودم از کجا شروع کنم . اما یک حسی اجازه نمی داد که شروع کنم و آن چیزی نبود جز احساس ترس . ترس از گرفتاری و در بند شدن . همیشه در برابر افراد صاحب منصب ترس داشتم. زندان و اذیت و آزار و شاید شکنجه . آمادگی جسمی و روحی چنین برخوردهایی را نداشتم . برای همین در تمام این سال ها خودخوری و خودآزاری کرده بودم. این اراده را نداشتم که نظرات و عقاید خودم را به زبان بیاورم و یا روی صفحه بریزم . چون صراحت بیان تاوان هایی را د
زندگی کردن در دنیای ایده ها زندگی پر مخاطره ایست
نه قبل از معدن و نه بعد از معدن
یکه تنها در صدر جدولی است که رتبه ی دیگری بعد از او نیست
انگار مثل آن سکانس معروف فیلم ماتریکس، مأموری در ابتدای راه دو قرص در دستش بگیرد و بگوید:
قرص اول تو را به زندگی معمول میبرد
قرص دوم تو را پرت می‌کند به دنیای بی بازگشت ایده ها
من، قرص دوم را برداشتم
مامور گفت: «برندار!» برداشتم
گفت: «بازگشت ندارد!» برداشتم
گفت: «زندگی پر ملالی است!» اما من برداشتم!
قرص را بلعی
شهید
صیاد شیرازی شایسته شهادت بود. حیف بود اگر ایشان میمردند.
مقام معظم
رهبری(مدضله العالی)
ترور ددمنشانه
شهید صیاد شیرازی توسط عناصر کوردل فرقه رجوی، ناشی از زخمی کهنه بود که ازضربات
مهلک این فرمانده غیرت مند بر حجمه ی بی غیرت های فرقه رجوی در مرصاد وارد شد. رشادت
و هوشمندی این فرمانده غیور، سبب شد بنی صدر، پیاده نظام دشمن بعثی مستاصل و
ناگزیر به خلع درجه ایشان برای افول اثر بخشی اش در جبهه های جنگ علیه متجاوزین
بعثی شود اما با خلع کامل شخص
این روزها که می گذرد هیچ چیزی بر وفق مراد من نیست. مقاله ام هزار ایراد دارد
و من دیگر توانی ندارم که بخواهم وقت بگذارم و انرژی.....یک زمانی فکر می کردم اگر
کاری داشته باشم حداقل دغدغه ام کمتر می شود و به یک آرامش نسبی می رسم و اما
دریغ....دغدغه های جدید انگار منتظر نمی نشین که من به یک آرامش برسم و
دوباره...کلاس هایم یک در میان شده….ماه مان پرسید نبات برنامه هات به کجا
رسیده؟....حرفی نداشتم که بزنم جز اینکه این دو سال  دور خودم چرخیدم....وقتی بهانه اور
 
بعد می بینی انگار صدایش را فراموش کرده ای، آن لحن خاصش را. آن مدلی که حروف اسمت را ادا می کرد. آن خنده ها، آن حرفهای بریده وسط خنده ها و آن درخشش شادمانی در دلت وقتی به سختی لابلای ریسه رفتن از دیوانه بازی های تو، می گفت نخندان لعنتی، بگذار حرفم را بزنم. می بینی صدایش را یادت رفته، و دردت نمی آید اما می ترسی از این که دردت نمی آید. نکند دکتر راست گفته باشد و این از یاد بردن جزئیات، سرآغاز شفای دلت باشد؟ 
بعد، دراز می کشی روی مبل و به آن دم صبح دل
 
به اسم رپ شروع کردم
بذری بودم که قد علم کردم
خیلیا گفتن رپ کردن جرمه جرمو شخصا میگیرم
گردن [کروس]
دنده به دنده ی این چرخ دنده ام
پاکه عینِ دلم کل پروندم
#رپ فارس شده
سربندم اگه ناراحتین خب من شرمنده ام هم مسکنم
و هم سردردم عجوبه ی رپ فارس بی برو برگردم
کج کلاه خان بودم دهنو کج کردم
اگه ناراحتین خب من شرمنده ام
[ورس یک]
خب برگ برگِ این دفترم تو نمیتونی
بذاری صفحه پشتِ سرم به شنگولی شراب و به تلخی زهرم من خودم
بحرم که ۲۴ی توو ساحل رپم هر دَم میکنم
ا
با رشد فزاینده حماقت های ترامپ، و اعلام موضع
ایران در مورد: احتمال خروج از برجام، همه آمریکایی ها با ایران اعلام همبستگی
کردند. در صف نخست آن ها سربازان و نیروهای نظامی قرار دارند، که همگی راه خلیج
فارس را پیش گرفته اند. جان بولتون فکر کرده که آنها برای: جنگ با ایران آمده اند
و لذا پیشگیرانه گفته، ما با ایران جنگ نداریم. ترامپ هم گفته امیدواریم، جنگی پیش
نیاید! ولی حقیقت ماجرا این است که آنها، به قصد اعلام همبستگی و تحویل سلاح های خود،
به سوی ا
+یک بار برای همیشه: قبل گم کردن اشیائی که خیلی برامون مهم هستن، روشون شماره تماس بنویسیم، نه آدرس! آدمها نوکر ما نیستن.
دوتا داستان مشابه برای من پیش اومده که گفتم قبل اینکه بشه سه تا داستان، نشرش بدیم بلکه نفر بعدی از تکرار این اشتباه جلوگیری کنه؛
داستان اول: چند سال قبل رفتگر کوچه منو صدا کرد، یک کیف پول زنونه توی سطل زباله پیدا کرده بود، با کلی کارت بانکی و کارت دانشگاهی داخلش، که روی همشون آدرس خانم صاحب کیف نوشته شده بود ولی اثری از شماره
توضیحات
انشا صفحه 42 نگارش هشتم
انشا درباره آنچه در راه خانه تا مدرسه می بینید.
 
مقدمه: باید شکر گذار بود که روزی دیگر چشم به دنیا باز میکنیم و قادریم ببینیم و بشنویم و حرکت کنیم تا چرخ زندگی مان از حرکت نایستد.
بدنه: دیشب خواب خیلی ترسناکی دیدم. خواب دیدم چشم هایم را از دست داده ام و دیگر نمی توانم جایی را ببینم.
 تصورش را بکنید دنیا جلوی رویم کاملاً سیاه بود حتی چیزی نبود که از سیاهی آن کم کند.
خواب عجیبی بود و من را به فکر درباره نعمت هایی که خ
* از رفتگر محله عیدی بگیرید.
* سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه.
* جوراب های کثیف رو به پره های پنکه ببندید و پنکه را روشن کنید.
* با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین !
* به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟!
* نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید: من مرض دارم ، بیاین منو ببرید!
* روز بازی پرسپولیس با استقلال، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند، ابومسلم را تشویق کنید !
* هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی.
* پیراهن را روی کت
 
 
دروغ آفت وبیماری روحی است
هرکسی می تواند دروغ بگوید: پزشک. بیمار. آخوند. معلم. نجار بقال. راننده. خیاط . رفتگر. مهندس.نظامی. چادری. مانتویی. کت شلواری .صاحب خانه . مستاجر. بی خانمان وثروتمند. فقیر وگرفتار و...
مگرپزشک بیمار نمی شود؟ نمی میرد؟ سکته نمی کند؟ آنفولانزا نمی گیرد؟ تب نمی کند؟
اگر پزشکی بیمار شد باید گفت؛ پزشکان خود بیمارترند؟!!!!
انسان ممکن الخطاست .اما جایزالخطا نیست.
انسان  ضعف هایی دارد زیرا  برای همه ی انسان ها بیماری وفراموشکار
هوا داشت کم کم گرگ و میش میشد و آفتاب در میومد. زنگ زدم بهش، گفتم هنوز خوابم نبرده.
گفت میخوای برات کتاب بخونم که بخوابی؟
گفتم آره!
نزدیک ترین کتاب رو برداشت و شروع کرد به خوندن:‌
"در سال ۱۳۰۷،‌ مجلس نیز لباس های محلی سنتی را غیر قانونی و افراد ذکور بزرگسال را،‌به جز روحانیون رسمی، به پوشیدن لباسهای مدل غربی و "کلاه پهلوی" موظف کرد. پس از هشت سال، کلاه بین المللی،‌کلاه نمدی اروپایی، جایگزین کلاه پهلوی شد. رضا شاه این کلاه لبه دار را نه فقط با ه
هوا داشت کم کم گرگ و میش میشد و آفتاب در میومد. زنگ زدم بهش، گفتم هنوز خوابم نبرده.
گفت میخوای برات کتاب بخونم که بخوابی؟
گفتم آره!
 
نزدیک ترین کتاب رو برداشت و شروع کرد به خوندن:‌
 
"در سال ۱۳۰۷،‌ مجلس نیز لباس های محلی سنتی را غیر قانونی و افراد ذکور بزرگسال را،‌به جز روحانیون رسمی، به پوشیدن لباسهای مدل غربی و "کلاه پهلوی" موظف کرد. پس از هشت سال، کلاه بین المللی،‌کلاه نمدی اروپایی، جایگزین کلاه پهلوی شد. رضا شاه این کلاه لبه دار را نه فقط
 
 
گاهی زندگی در انواع زیبایی ها غرق است و گاهی هم رنگی به جز زشتی و سیاهی ندارد‎
 
زندگی هر انسانی پستی ها و بلندی های خاص خودش را دارد، همه ی ما گاهی زندگیمان در انواع زیبایی ها غرق است و گاهی هم رنگی به جز زشتی و سیاهی ندارد.
 
همه ی ما فرزندان آدم اینگونه ایم، فرقی هم بینمان نیست، به قول شاعر:
در این دنیا دل بی غم نباشد                        اگر باشد، بنی آدم نباشد 
 
 
 
اما چگونه است که برخی آدم های دور و برمان، همیشه می خندند، همیشه شادند و بد
 
تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب
تهران و چند خاطره ی افتضاح و خوب
تهران و خط متروی تجریش تا جنوب
این شهر خسته را به شما می سپارمش
 
تهران سکته کرده ی از هر دو پا فلج
تهران وصله پینه شده با خطوط کج
تهران تا همیشه ترافیک تا کرج
این شهر خسته را به شما می سپارمش
 
من روزهای خونی و پرالتهاب را
من سطل های سوخته ی انقلاب را
بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
 
من خش و خش رفتگر از صبح زود را
سیگار بهمن و ریه ی غرق دود را
من هر که عاشقم شده
از به رنگ نارنجی تا احمد آقا
هر دوی این فیلم ها ، درباره ی رفتگری به اسم احمد آقاست که چند سال پیش ، کیفی که حاوی محتویاتی میلیاردی بوده را پیدا می کند و آن را به صاحبش باز می گرداند.
اما نکته ی مناقشه برانگیز که تمرکز مستند احمد آقا روی آن است ، این است که آیا انگونه که در خبر ها آمده ، دسته چک امضاشده و کارت های اعتباری و پول نقد به ارزش یک میلیارد تومن در کیف بوده یا صرفا اسناد و مدارکی به ارزش یک میلیارد به همراه تعدادی دسته چک بدون امضا (آخه چ
آموزش و اهمیت آن
    در مطلب پیشین، و همینطور مطالب قبلی، بسیار از نقش آموزش و اهمیت آن داد سخن دادیم.  اما این اهمیت بدون ذکر مثالی عملی در ذهن افراد اثر گذار نیست.  تا اینکه دیروز شاهد از غیب رسید.  وزیر محترم بهداشت با ناراحتی و چهره ای خسته و درمانده از مردم گلایه کرد که چرا حرف گوش نمیکنید و بجای ماندن در پناه امن خانه راهی سفرهای دور و نزدیک و گسترش بیشتر ویروس کرونا میشوید.  راستی چرا مردم توجه نمیکنند؟  مگر گوش شنوا ندارند؟  البته که
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السلام علیک یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها
السلام علیک ایها الشهداء و الصدیقین
 1.76 مگابایت
دریافت فایل فلش- دریافت کد

 
امام خامنه ای: خاطره‏ ى شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.
 7.69 مگابایت
دریافت فایل فلش  -دریافت کد فایل فلش جهت استفاده در وبلاگ یا سایت
 
**************
شهید مدافع حرم شهید شعبان نصیری
شهید مدافع حرم شهید شعبان نصیری
شهادت: 1396/3/5 مکان شهادت: عملیات آزاد سازی شهر موصل،

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها